حافظ (غزلیات) (آن پیک نامور که رسید از دیار دوست) از حافظ
" |
آن پیکِ نامَور که رسید از دیار دوست | آورد حِرْزِ جان ز خط مُشکبار دوست |
خوش میدهد نشان جلال و جمالِ یار | خوش میکند حکایت عِزّ و وَقار دوست |
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم | زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست |
شکر خدا که از مددِ بختِ کارساز | بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
سیر سپهر و دور قَمَر را چه اختیار | در گردشند بر حسب اختیار دوست |
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند | ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست |
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح | زآن خاکِ نیکبخت که شد رهگذار دوست |
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز | تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست |
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک | منت خدای را که نیَم شرمسار دوست |