کلبه ی شعر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مجموعه شعر های کوتاه سعدی

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینمآفرین

 

و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم

که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

 

تو همچون گل گل تقدیم شماز خندیدن لبت با هم نمی‌آید

روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟

 

رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه

مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم